شاعران فارسی سرای وفارسینويس ارزرومی

شاعران فارسی سرای وفارسینويس ارزرومی
PROF. DR. VEYİS DEĞİRMENÇAY 
ÖZET
Eskiden beri Anadolu’nun kültür, sanat ve ilim merkezlerinden biri
olmuş olan Erzurum’da birçok devlet adamı, âlim, bilgin, sanatkâr,
şair ve yazar yetişmiştir. İçlerinde Nef‘î, Mülhemî, Hâzık, İbrahim
Hakkı, Zihnî, Ziya Paşa, Sirâcî, İlmî, Lütfî, Nasûhî ve Gâlib gibi Farsça
eser veren ve bu dilde şiirler söyleyen şairler de çıkmıştır. Bu makalede
adı geçen şairlerin kısaca hayatı ve edebî kişiliği anlatılmış ve Farsça
şiirlerinden örnekler verilmiştir.
Anahtar Kelimeler: Erzurum, Farsça Şiir Söyleyen Erzurumlu Şairler,
Farsça.
ABSTRACT
In this paper, the main character of "İnce Memed tetralogy and
Tangsir" which the subject is debate about the causes of injustice and
unfairness and injustice and the reasons behind them.
In summary, this article suggests that this novels, even if in different
countries with different cultures are written there are still similarities
between them. From ancient times the city of Erzurum as one of the
cultural centers of artistic and scientific Anatolia has been accepted by
many scholars, scientists, writers, poets, artisans have input into exist-

 Prof. Dr. Veyis DEĞİRMENÇAY, Atatürk Üniversitesi, Edebiyat Fakültesi,
Fars Dili ve Edebiyatı Bölümü Öğretim Üyesi. Email: veyis0065@hotmail.com;
drveyis@atauni.edu.tr.
 PROF. DR. VEYİS DEĞİRMENÇAY
216
ence. Among them, there were poets who had works and poems written
in Persian, including Nafyi, Malhami, Hazegh, Ibrahim Haghi,
Zehni ziapashaii, Seraji, Elmi, Lotfi, Nosohi, and Ghaleb. In this paper,
explained briefly the biography and character of poets and gave example
of them.
Keywords: Erzurum - Erzurum poets who have written in Persian,
Persian.
چکیده
از زمانهای قديم در شهر ارزروم که به عنوان يکی از مراکز فرهنگی هنری وعلمی
آناتولی پذيرفته شده است عالمان دانشمندان صنعتگران شاعران و نويسندگان بسیاری
پا به عرصه وجود نهاده اند.در میان آنها شاعرانی که دارای آثار و اشعار به زبان فارسی
بودند از جمله نفعی، ملهمی، حاذق، ابراهیم حقی، ذهنی، ضیا پاشا، سراجی، علمی، لطفی،
نسوحی و غالب هم وجود دارند. در اين مقاله شرح حال و شخصیت ادبی شعرای فوق به
طور خالصه توضیح داده شده و نمونه هايی از اشعارشان آورده شده است.
کلید واژه ها: ارزروم – شاعرانی که به زبان فارسی در ارزروم سروده اند - فارسی
مقدمه
ارزروم که سابقاً بهصورت ارضروم يا ارزنالروم يا ارزنةالروم هم نوشتهمیشد يکی از
استانهای واقع در شمال شرقی ترکیه است که از لحاظ موقعیت سیاسی، جغرافیايی،
استراتژيک و ژئوپلتیک اهمیت فراوانی دارد.
ارزروم بعد از پیروزی مالزگرد در سال ١0٧١ م به تسخیر سلجوقیان درآمد و سلطان
آلپ ارسالن اين شهر را به حکمرانی امیر سلتق داد. در سال ١١٥٧ م به تسخیر سلجوقیان
آناتولی درآمد. سپس مغوالن (١٢٤٢ م(، ايلخانیان )١٣0٦ م(، طوغايیان (١٣٣٦ م(، شیخ
حسن چوپانی )١٣٤0 م(، جاليری ها )١٣٤0 م(، اَرتنايیان )١٣٦0 م(، قراقويونلوها )١٣2٥
و ١٤٣٥ م(، تیموريان )١٤0٢ م(، آق قويونلوها )١٤٦٧ م( و صفويان )١٥0٢ م( اين شهر
را تحت سلطة خويش درآوردند. در سال ١٥١2 م. در زمان ياووز سلطان سلیم به سرزمین
دولت عثمانی ملحق شد. ارزروم در دورۀ عثمانیان به يکی از پررونق ترينِ مراکز سیاسی،
 شاعران فارسی سرای و فارسی نويس ارزرومی
217
اقتصادی و فرهنگی آناتولی تبديل شد. روسها در سالهای ١2٢2 -١2٢1 ؛ ١2٧٧-
١2٧2 م و ١1١٦ م. سهباره ارزروم را به تسخیر خود درآوردند، اما شهر بعد از تخريبات
زيادی از هرسه اشغال رهايی يافت.
از ارزروم تعداد زيادی از دانشمندان، هنرمندان، شاعران و نويسندگان برخاسته اند.
در میان آنها شاعران و نويسندگان فارسیسرا و فارسینويسی چون نفعی، ملهمی، حاذق،
١ ابراهیم حقی، ذهنی، علمی، لطفی و نصوحی نیز وجود دارند.
نفعی
نام وی »عمر« است. در سال ١٥٧٢ م در بخش حسن قلعه مربوط به ارزروم به دنیا
آمد. پدرش محمد بگ و پدربزرگش میرزا علی پاشاست. نیاکانش از شهر شیروان به ارزروم
٢ آمده اند.
پدرش محمد بگ خانواده اش را ترک کرده و به عنوان » نديم« نزد خان کريمه به
کريم رفته است. نفعی در مدرسه های حسن قلعه و ارزروم تحصیل کرد. نزديک ٣٥ سال
در ارزروم به سر برد و در ١٦0٦ م توسط صدراعظم قويوجی مراد پاشا به استانبول رفت.
در اين شهر به شغل حسابداری پرداخت و در ادرنه نیز وظیفة متولی مراديه را بر عهده
گرفت. حدود ٣0 سال در دوره های سلطان احمد اول )١٦0٣-١٦١٧ م(، عثمان دوم
)١٦١2-١٦٢٢ م( و مراد چهارم )١٦٢٢-١٦٣1 م( در استانبول زندگی کرد. تخلّص شاعر
در آغاز »ضرّی« بود و بعدها به پیشنهاد مورخ عثمانی مصطفی عالی که پشتیبان و مشوّق
او بود، آن را به » نفعی« مبدّل کرد.

١ـ جودت کوچک، » ارزروم« ترکیه ديانت وقفی اسالم آنسیکلوپديسی، استانبول ١11٥ ،ج ١١ ،ص ٣٢١-٣٢1 ؛
کوتی، » ارزروم«، دانشنامة ادب فارسی، ادب فارسی در آناتولی و بالکان )به سرپرستی حسن انوشه(، تهران ١٣2٣ ،ج ٦ ،
. 2٦-2٢ ص
[Cevdet Küçük, “Erzurum”, Türkiye Diyanet Vakfı İslâm Ansiklopedisi, DİA]
٢ ـ محمد نائل طومان، تحفة نائلی )به سعی و اهتمام جمال قورناز و مصطفی طاتچی(، آنکارا ٢00١ ،ج ٢ ،ص ١02٧-
١021( ٤٣1٢)؛ ذبیح اهلل صفا، تاريخ ادبیات در ايران، تهران ١٣٧١ ،ج ٥/٢ ،ص ١010-١01٧؛ محمد آتاالی، نفعی، ديوان
فارسی، ارزروم ٢000 ، ص ١-٣٥ ؛ متین آققوش، نفعی ديوانی، آنکارا ١11٣ ،ص ١٣-٣٧ ؛ حشمت مؤيد، »ترکان پارسی
گوی، اشعار پارسی شاعران عثمانی )٤ )نفعی«، ايرانشناسی، مريالند ١٣2٢ پايیز، سال ١٥ ،شمارۀ ٣ ، ص ٥٣٣-٥٣1 ؛
متین آققوش، » نفعی« ترکیه ديانت وقفی اسالم آنسیکلوپديسی، استانبول ٢00٦ ،ج ٢٣ ،ص ٥٢٣-٥٢٥.
[Mehmet Atalay, Nef‘î, Divan-ı Farsî; Metin Akkuş, Nef‘î Divanı; Metin Akkuş,
“Nef‘î”, DİA]
 PROF. DR. VEYİS DEĞİRMENÇAY
218
نفعی شاعر هجوگو بود؛ در مدح و ذم افراد بسیار مبالغه میکرد و نمیهراسید از اين
که دربارۀ بسیاری از دولتمردانی چون گرایخان، گرجی محمدپاشا، کمانکش علیپاشا،
اکمکچیزاده احمد پاشا، وزير علی پاشا، درويش علی لنگ و خلیل پاشا و همچنین
بسیاری از شعرا يا عوامالناس چون ويسی، فرصتی و نوعیزاده و غیره هجو بگويد.
نفعی يکی از شعرای قصیدهسرای اديیات ترک به شمار میرود. او در شعر به آهنگ
اهمیت داده و همة اشعارش را در اوزن عروضی سروده است. وی از شاعران ادبیات ايران
چون سنائی، عطار، مولوی، سعدی، حافظ، جامی و عرفی و از شاعران ادبیات ترکی چون
علیشیر نوائی، فضولی و باقی پیروی کرده و در مقابل، بر شاعران همعصر خود يا پس از
خود چون شیخ االسالم يحیی، جوری، نشاطی، نديم، شیخ غالب و غیره بسیار تأثیر
گذاشته است.
نفعی سه اثر دارد:
١ )ديوان ترکی که مشتمل بر ٦٢ قصیده، ١ ترکیب بند )ساقی نامه(، ١١ قطعه، ١٣٤
غزل، ٥ نظم، ٤ رباعی و ١٦ مفردات است.
٢ )ديوان فارسی که مشتمل بر ١٦ قصیده )بعالوۀ تحفة العشاق(، ١ ترجیع بند )ساقی
نامه(، ١ قطعة بزرگ، ٢١ غزل و ١٧١ رباعی است.
٣ )سهام قضا که مشتمل بر ١٢ قصیده، ٢ ترکیب بند و ٢02 قطعه است که در هجو
دولتمردان، شعرا و عوام الناس سروده شده است و درآنها قطعه های فارسی هم وجود
دارد.
ديوان ترکی که در دورۀ عثمانیان دوباره چاپ شده است )بوالق ١٢٥٢؛ استانبول
٣ ١٢٦1 ،)به کوشش متین آققوش
و ديوان فارسی که در دورۀ عثمانیان به سعی ک. فائق
دو قصیدۀ اوّلش به نام ديوان نفعی چاپ شده است )استانبول ١٣١٣ ،)به کوشش محمد
٤ آتاالی به چاپ رسیده است.
اشعار فارسی وی به دست علی نهاد طارالن به ترکی

٣ ـ متین آققوش، نفعی ديوانی، آنکارا ١11٣.
٤ ـ محمد آتاالی، نفعی، ديوان فارسی ، ارزروم ٢000.
 شاعران فارسی سرای و فارسی نويس ارزرومی
219
٥ برگردانده شده و چاپ شده است.
سهام قضا نیز هم به سعی صفّت صدقی و هم به سعی
٦ متین آققوش منتشر شده است.
سخنانش بیشتر در نعت خداوند و ستايش پیامبر اکرم و ثنای پیشوای معنويش جالل الدين
محمد رومی مشهور به مولوی است. او با هشت نعت فارسی و دو نعت ترکی يک شاعر نعت
سراست؛ ازاين روی خود را » نفعی نعت سرا« معرّفی کرده است:
نفعی نعت سرايم که چو وحیِ مُنزل ٧ حکم فیض سخنم در همه اقالم گرفت
يکی ديگر از ممدوحان نفعی، مرشد معنوی اش موالنا جالل الدين محمد است. او در
ستايش موالنا چهار قصیده و سه رباعی فارسی و يک قصیدۀ ترکی سروده است و در يک
رباعی هم موالنا و هم پسر او سلطان ولد را مدح کرده است و بعالوه از رباب و رباب نامه
بحث کرده و موالنا و پسرش را به عنوان پادشاهان عالم دل توصیف کرده است. او در نتیجة
اينکه به موالنا ارادت ورزيده است، دلش گشاده و يک گوهر ناچیز دريا شده است و از اين روی
2 به تجلی خدا میانديشد و خدا را شکر می کند:
کز وی عرب و هند و عجم بهرهور آمد
چون آيت منزل همهجا معتبر آمد
ســـرچشـــ مة فیض ازلی مولوی روم
عالمـة اســـرار ا ل هی کـه کال مش
***
يـک قطرۀ نـاچیز ببین دريـا شــــد
انـديشــــه ت جل ّیکـدۀ موال شــــد
ا ل منّـة هلل کـه د لم گويـا شــــد
زان رو که ث ناگو شــــده موال نا را
***
اســـ تادِ دل و جان دل و ه مدمِ دل
کز صــلبِ وی آمد اينچنین محرمِ دل
ســـلطان ولد آن پادشـــهِ عالمِ دل
اين فخر نه بس حضـــرتِ موال نا را

٥ ـ علی نهاد تارالن، نفعی نِن فارسچه ديوانی ترجمه سی، استانبول ١1٤٤.
[Ali Nihad Tarlan, Nef‘î’nin Farsça Divanı Tercümesi]
٦ ـ صفّت صدقی، نفعی و سهام قضاسی، استانبول ١1٤٣ ؛ متین آققوش، نفعی و سهام قضا، آنکارا ١112.
[Saffet, Sıdkı, Nef‘î ve Sihâm-ı Kazâ’sı; Metin Akkuş, Nef‘î ve Sihâm-ı Kazâ]
٧ ـ محمد آتاالی، نفعی، ديوان فارسی ، ص ٧.
2 ـ محمد آتاالی، نفعی، ديوان فارسی ، ص ٣0 ،٧0 ،٦٧.
 PROF. DR. VEYİS DEĞİRMENÇAY
220
نفعی به فارسی غیر از نعت پیامبر اکرم و مدح موالنا جالل الدين رومی چهار قصیده
نیز در مدايح شیخ االسالم اسعد افندی، حسام گرای خان، سلطان مراد چهارم عثمانی و
سلیم خان پادشاه هند سروده و در سهام قضای خود نیز کسانی چون محمد رضای
تبريزی، سید شرف، محمد باقر، گرجی پاشا و وحدتی را هجو کرده است.
ترجیع بند نفعی يک ساقی نامه است که مشتمل بر٧٢ بیت و 1 بند است. شاعر در
اين منظومه از ساقی میخواهد که شراب بدهد و از مغنّ ی يا مطرب میخواهد که آهنگ
بنوازد و آواز بخواند. نفعی و دوستانش از دستة رندان هستند. آنها همیشه میخواهند که
شراب بخورند و شاد بشوند.
نفعی در اشعار خود بخصوص در قطعة بزرگ و رباعیاتش خود را ستايش میکند:
کامرانی زکات جاه اوست. او پادشاهِ مملکتِ عرفان است. اين فلک ظلّ بارگاه اوست.
مسندش برتر از سپهر نهم است. صد گنج نهان دارد. هر نکتة سربسته او را عیان است.
انديشه، نديمِ بیزبان، استاد خیال و جاسوس الهی اوست. ادراکش فزون است. در کعبة
عشاق روم مجنون است. ترکیب بدن او از عشق است؛ غذايش عشق است، تاب نفسش
عشق و صدايش عشق است. او از کردۀ خود پشیمان نمیشود، با دغدغة واهِمه ترسان
نمی شود. او هنگام مدح و ذم هیچ چیزی را فوت نکرده است، با خیالش به آنچه که
1 میخواهد میرسد.
از شعرای معروف ايران چون فردوسی، انوری، سنائی، عطار، ١0 او در قصیدۀ تحفة العشاق
مولوی، خاقانی، نظامی، کمال الدين اصفهانی، ظهیر، سعدی، حافظ، جامی و عرفی ياد میکند؛
بعضی از آنها را ستايش میکند، الگو و نمونه قرار میدهد و از بعضی از آنها انتقاد میکند و از
راه مبالغه و اغراق ادعا میکند که خودش برتر از آنهاست.
نفعی مريد عطار و مولوی است؛ در اين پیشه با سنائی سروکار ندارد، سنائی شاعری
حکمتسنج است و نفعی ساحر. نظامی نیز امثال و اقران نفعی نیست، او شیخ است و نفعی
رند. ظهیر يکی از پاکیزهگويان سخن است، اما از قید فکر نان و جامه خالص نشده است.
سعدی صاحب بوستان و گلستان است، اين آثار بر او مبارک باد. طبع حافظ دل عشق است،
ديوانش سراپا گفتگوی حال رندان است. عرفی در معنی شاعری سخت معجزگو و بیپرواست.

1 ـ محمد آتاالی، نفعی، ديوان فارسی ، ص ٥0 ، ٥2-2٢.
١0 ـ محمد آتاالی، نفعی، ديوان فارسی ، ص ٧.
 شاعران فارسی سرای و فارسی نويس ارزرومی
221
فردوسی حريف نفعی نیست؛ زيرا او از پرگويی جهان بگرفته و از افسانه انبانش خالی نکرده
است. انوری کلیم سحرساز است، نه حکمتسنج و نه شاعر. خاقانی يک گداست که چون
نفعی هنوز اندر عدم بود، از همتش زکات فیض معنی خود را به او فرستاده است. خالق المعانی
کمالالدين اسماعیل از نفعی خجالت میکشد، چون او به دارالملک روم از معنی آرايش نو
داده است. در نکتهپردازی به جامی هم نسبتی ندارد که جامی مال و او شاعر است:
ز کات فیض معنی را به خا قانی و خا قانش
که بنشـسـتم چو مشـک بیخته بر روی دکانش
او حکمت ســنج و من ســاحر نه از خیل حريفانش
که او مال و من شــاعر نه همدرس دبســتانش
که او شــیخ و من از رندان نه از امثال و اقرانش
ج هان بگرف ته وز افســـا نه خالی کرد ان باش
که ننگ آرد به خالق معانی از صــفاهانش
مبارک باد بر ســعدی و بســتان و گلســتانش
ســراپا گفت و گوی حال رندانســت ديوانش
دل او ساقی عشق است و عقل از می پرستانش
چه شــوخیها کند از بهر ياران ســخندانش
که در اعجاز انديشــه يد بیضــاســت برهانش
اگر بودی خالص از ق ید فکر جا مه و نانش
که با کلکش کند ســجده لوای خان خانانش
که تحقیق آشــنايی میکند با ســهو اذعانش
هنوز اندر عدم بودم که بفرســتادم از همت
مر يد شـــیخ ع طارم غ بار پای موال نا
ســنائی را نمیافتد ســر وکارم در اين پیشــه
به جامی هم ندارم نســبت اندر نکته پردازی
به اخالص آورم از دل به لب نام ن ظامی را
حريفم نیســت فردوســی چه گويم کو ز پرگويی
به دارالم لک روم آرايش نو دادم از معنی
من و فردوس دارالملک روم و روضــة شــیراز
بنازم طبع حافظ را که طبع او دل عشــقســت
مگو حافظ که او هم از نديمان خداوند اســت
جهان میخندد از شــوخی طبع انوری الحق
کلیم سحر ساز ا ست او نه حکمت سنج و نه شاعر
ظهیرســت از يکی پاکیزه گويان ســخن اما
زهی دولت که عرفی را مسـلم شـد در انديشـه
مُح صّ ل سخت معجز گوی بی پروا ست در معنی
نفعی در غزل پیرو شاعرانی چون عطار، مولوی، فضولی، حافظ و عرفی بوده و بسیاری
از غزلهای آنان را جواب گفته است. در اين غزلها از عشق و عاشقی، عاشق و معشوق،
شراب و رندی، محبت و مستی و غیره سخن میگويد.
رباعیات نفعی از نظر معنی و آهنگ روانتر است. در آنها نیز از عشق، دل، سخن، آدم،
توحید، سودا، دلبر، معشوق، شراب، عشق الهی، مستی، پیامبر اکرم )ص(، عالم، وحدت
وجود، میکدۀ عشق، رندی، انديشه و مولوی و پسرش سلطان ولد و رباب و ربابنامه و
غیره سخن میگويد و بیشتر خود را ستايش میکند.
او میگويد که رندان خدا طائفة بوالعجب اند، بیگانه مینمايند و دائم اندر طلبند،
مستغرق عصیان و غريق رحمت اند، از کارگه هر دو جهان منتخب اند، مذهب ديگر، ذوق
 PROF. DR. VEYİS DEĞİRMENÇAY
222
ديگر و مشرب ديگر دارند؛ از کارگه هر دو جهان بیروناند، فیض ديگر و کوکب ديگر
١١ دارند.
به نظر او دل آيینة صورت و معنای خداست، قبله نمای عالم استغناست. از دل به
جناب مطلق راهی هست که هم روشن و هم ناپیداست. دل آينة شاهد غیب الغیب است.
دل، زير فرمان خداست. خدای تعالی در دل است؛ ولی برای رسیدن به او در میان منزلها
١٢ و مشکلها وجود دارد.
او همچنین میگويد که بی معنی حق صورت آدم هیچ است؛ بی صورت او معنی عالم
هم هیچ است. همه عشق و محبّت است و ديگر همه هیچ. عشق و هوس چون پدر و فرزند
است. پیمانة صهبای محبّت عشق است. پروانة شمع بزم وحدت عشق است. عشق است درين
١٣ عالم و در عالم غیب. يکتا گهرِ گنجِ حقیقت عشق است.
١٤ چند نمونه از اشعار وی:
از نـالـة دل نغمـه تراشــــد نفس مـا
تـحـقـیـق تـراود ز هـوا و هـوس مـا
توح یدِ درون اســـت ف غان جرس ما
صــد مرتبه ســرمســت نمايد عســس ما
آن دم کـه بـه پرواز درآيـد مگس مـا
بیهوده به گردِ ســـرِ ما خار و خس ما
جز لطفِ خدا در دو جهان نیســـت کس ما
مـا بلبـلِ آشـــفتـه و عـالم قفسِ مـا
رنـدان خـدايیم کـه از عشـــقِ جبلّی
آن قـافلـة کعبـة عشـــقیم کـه در راه
ما م ستِ سرا سیمه و صد شکر که از ما
ســـیمرغِ ف لک بال فرو میه لد از بیم
مـا غرقـة گرداب فنـا ي یم؛ ب گردد
نفعی مکش از گوشــة دامان خدا دســت
***
بی صـــورتِ او معنیِ عالم هیچ اســـت
وين نیز جز از بهرِ خدا هم هیچ اســـت
بی معنیِ حق صــورتِ آدم هیچ اســت
عشـق اسـت و محبّت اسـت و ديگر همه هیچ
***
شوريدگیم ع شق و صفايم ع شق ا ست
از پا به سر و ز سر به پايم ع شق ا ست
آســودگیم عشــق و باليم عشــق اســت
من عشــقِ مجســّ م آمدم چون شــعله
***

١١ ـ محمد آتاالی، نفعی، ديوان فارسی ، ص ٦2.
١٢ ـ محمد آتاالی، نفعی، ديوان فارسی ، ص ٥1.
١٣ ـ محمد آتاالی، نفعی، ديوان فارسی ، ص ٦0-٦١.
١٤ ـ محمد آتاالی، نفعی، ديوان فارسی ، ص ٥١ ،٦0 ،٦١ ،٦٣.
 شاعران فارسی سرای و فارسی نويس ارزرومی
223
پیراية هر پیشـــه دل انســـان اســـت
هم باده و هم شـیشـه دل انسـان اسـت
ســـرماية انديشـــه دل انســـان اســـت
نبود عجـب ار مســــتِ الهی بـاشـــم
ملهمی
در مدرسه ١٥ نام وی ابراهیم است، در ارزروم متولد شد و در قرن هفدهم میالدی زندگی کرد.
های ارزروم درس خواند. از زادگاهش به بورسه کوچید و چندی در آنجا زندگی کرد.
سپس به استانبول رفت و در مدارس آنجا به تدريس پرداخت. مدرس، دانشمند، رياضی-
دان، قاضی، تاريخ نگار و شاعر است. به سبب همنشینی جان پوالدزاده مصطفی پاشا )-
١٦٣٦ م( بنام خواجه جان پوالدزاده شهرت يافت. مريد شیخ محمود افندی بود و در
اشعارش »ملهمی« تخلّص میکرد.
او به فرمان سلطان مراد چهارم عثمانی )١٦٢٢-١٦٣1 م( رويدادهای روزگار پادشاهی
وی را در قالب مثنوی در کتابی بنام شهنشاه نامة مرادی يا مرادنامه به نظم درآورد و به
سلطان تقديم کرد.
شهنشاه نامة مرادی يا مرادنامه به فارسی است و در آن رويدادهای پادشاهی مراد
چهارم و مصطفی يکم )١0٣١-١0٣٢ م( به تفصیل گزارش شده است. اين منظومه در
بحر متقارب مثمن محذوف است و با اين بیت آغاز می شود:
به نام خدای جهان آفرين بر آرندۀ آسمان و زمین
و هم به ١٦ اين اثر به ترکی هم برگردانده شده است. نسخه های خطی آن هم به فارسی
در کتابخانه های استانبول وجود دارد. ١٧ ترکی

١٥ ـ محمد نائل طومان، تحفة نائلی، ج.١ ،ص. ١( ٤ )و ج. ٢ ،ص. 1٧2( ٤0٥٤)؛ حمیديان، » ابراهیم ارزرومی«،
دانشنامة ادب فارسی، ادب فارسی در آناتولی و بالکان، تهران ١٣2٣ ،ج. ٦ ،ص. ٢١-٢٢؛ بورسه لی محمد طاهر، عثمانلی
مؤلفلری، استانبول ١٣٣٣ هـ ، ج. ٣ ،ص. ١٢-١٣؛ کريستین وودهید، »ابراهیم ملهمی«، ترکیه ديانت وقفی اسالم
آنسیکلوپديسی، استانبول ٢000 ،ج ٢١ ،ص ٣٢٣-٣٢٤.
[Christine Woodhead, “İbrâhim Mülhemî”, DİA]
١٦ ـ نسخة خطی به شمارۀ ١٤١2 R کتابخانة موزۀ توپقاپو سرای استانبول.
١٧ ـ نسخة خطی به شمارۀ ١0١0 کلکسیون علی امیری کتابخانة ملت استانبول؛ نسخة خطی به شمارۀ ٤٢٤0
کلکسیون نور عثمانیة کتابخانة يازمه اثر نورعثمانیة استانبول؛ نسخة خطی به شمارۀ ٢١٤1 در بخش اسعد افندی کتابخانة
سلیمانیة استانبول؛ ن ک. به tr.gov.yazmalar.www
 PROF. DR. VEYİS DEĞİRMENÇAY
224
آثار ديگر وی تاريخ ملوک روم و افرنج، فتح نامه و قره بغداد است. هیچیک از اين آثار
به چاپ نرسیده است.
حاذق
نام وی محمد است. در سال ١٦10 م در ارزروم متولد شد. پسر مدرس ابوبکر اسپیری
است. نسبش به خانوادۀ رسول اکرم )ص( می رسد و از اين رو به نام سید محمد مشهور
پدرش ابو بکر با خانواده اش از حوالی قره باغ آذربايجان به ارزروم کوچیده ١2 شده است.
و در اسپیر بخش مربوط به ارزروم سکنی گزيده است.
محمد حاذق در مدرسه های ارزروم تحصیل کرد و نزد مدرسانی چون مفتی عمر افندی
و قضابادی احمد افندی درس خواند و از پدرش نیز اجازت گرفت. در مدرسههای يازيجی زاده
ابراهیم پاشا و خاتونیه )چفته مناره لی( به تدريس پرداخت. سپس نقیب االشراف )مسئول
رسیدگی به امور سادات( ارزروم شد و در سال ١٧٥٦ م به عنوان مفتی ارزروم منصوب گرديد
و بعد از ٢١ سال مأموريت در ١٧٦٣ م درگذشت. در قبرستان ارزنجان قاپو به خاک سپرده
شد، ولی جنازهاش در سالهای اخیر به گورستان روستای دوتچی در نزديکی ارزروم منتقل
گرديد. حاذق با خديجه خانم ازدواج کرده و از آن دو پسری بنام ابوبکر به دنیا آمده است.
حاذق غیر از زبان مادری، زبان عربی و فارسی را هم بسیار خوب میدانست و به اين زبانها
هم تدريس علم داده، هم شعرها سروده و هم کتابها نوشته است. وی معلّم فارسی شاعر و
عالم ابراهیم حقی ارزرومی است.
آثارش ديوان ترکی، تعلیقات علی تفسیر بیضاوی و فتواالر است. ديوان ترکی وی که
مشتمل بر ١ معراجیه، ٢ نعت رسول اکرم، ٦ قصیده، ٢2 منظومة تاريخ، ٢ مرثیه، ٢ تخمیس،
٢٢٢ غزل، ٤ قطعه، ١ نظم، ١0 مطلع و ٧ مفردات است. اين اثر به کوشش حسین گفتا به
دو اثر ديگر هنوز منتشر نشده است. ١1 چاپ رسیده است.

١2 ـ محمد نائل طومان، تحفةنائلی، ج ١ ،ص ١٧٢( ٦1٦)؛ حسین گفتا ، ارزروملی شاعر حاذق، استانبول ٢00١ ،ص
١٧-١0٥؛ ناجی اوکچی، »حاذق«، ترکیه ديانت وقفی اسالم آنسیکلوپديسی، استانبول ١112 ،ج ١٧ ،ص ١٢٢.
[Hüseyin Gofta, Erzurumlu Şair Hâzık; Naci Okçu, “Hâzık”, DİA]
١1 ـ حسین گفتا ، ارزروملی شاعر حاذق، استانبول ٢00١.
 شاعران فارسی سرای و فارسی نويس ارزرومی
225
او » حاذق« تخلّص کرده و در اشعارش دربارۀ تاريخ ارزروم و آثار هنری آنجا معلومات
بسیار مهم داده است.
او به فارسی يک تخمیس و يک غزل دارد. تخمیس وی، تخمیس مطرفی است به غزل
عبدی معروف به چتجی عبداهلل پاشا، استاندار ارزروم و دياربکر که اشعار ترکی و فارسی هم
سروده و در اشعارش عبدی تخلّص کرده است. اين تخمیس شش بند دارد و در بحر مضارع
مثمن اخرب مکفوف مقصور است؛ و مصراعهای اول و آخر هر بند، بیتهای غزل عبدی است؛
بند ششم همه مربوط به حاذق است. تخمیس از نظر معنی و آهنگ نارساست و چندان خوب
٢0 نیست. بند اول و آخر آن اين است:
گل زيورِ چمن شـــد و نرگس به در گريخت
خورشــید رو نمود و به مغرب قمر گري خت
جیشِ ظالمِ شـــب ز قُدومِ ســـحر گريخت
انجم ز بیمِ تیغِ شـــفق بـاختر گريخـت
يک ســر برهنه آمد و صـــد تاجور گريخت
***
اين پنج بیـت آصـــفِ ســـحر آفرين مقـال
تخمیس کرد نش بـدرســـتی بوَد محـال
اشـــکســـته بســـته طبعِ هوســـناکِ پُر مالل
حاذق فضـــولی کرد به تخمیس عرض حال
لیک از خجالتِ ســـخنش بی ســـپر گريخت

٢0 ـ اين شعر در نسخة خطی به شمارۀ ٢٧٣ ASL کتابخانة دانشگاه آتاترک ارزروم مربوط به احمد پاشا ثبت شده
است )گ. ٥1 ب(؛ ولی ازآنِ چتجی عبدااله پاشاست. ن ک. به : سعدالدين نزهت ارگون، ترک شاعرلری، استانبول ١1٣٦ ،
ج ١ ،ص ١2٦-١2٧؛ حسین گفتا، ارزروملی شاعر حاذق، ص ١2٥-١2٦؛ نسخة خطی شمارۀ ٢١١٥ کتابخانة يازمه اثر
سلیمیة ادرنه، گ. ٥٢ آ- ب .
[Sadettin Nüzhet Ergun, Türk Şairleri; Edirne Selimiye Yazma Eser Kütüphanesi]
بعالوه لبیب دياربکری )-١٧٧١م( به همین غزل يک تخمیس نوشته و در باالی آن عنوان »تخمیس بر غزل چتجی
عبداهلل پاشا« را نوشته است. ن ک. به : ادريس قاضی اوغلی، لبیب آمدی، حیاتی و ادبی کیشیلیگی، اثرلری و ديوانی نِن
تنقیدلی متنی، دانشگاه دجله، رسالة دکتری، دياربکر ٢00٣ ، ص ٥٢٧؛ نسخة خطی به شمارۀ ٣2١ منظوم اثرلر علی
امیری کتابخانة ملت، گ. ١٢٢ ب – ١٢٣ آ .
[İdris Kadıoğlu, Lebîb-i Âmidî, Hayatı, Edebî Kişiliği, Eserleri Divânı’nın Tenkitli
Metni; Millet Kütüphanesi, Ali Emiri Manzum Eserler]
 PROF. DR. VEYİS DEĞİRMENÇAY
226
غزل فارسی وی در بحر هزج مثمن سالم است و از نظر معنی و آهنگ متوسّط است.
شاعر در اين غزل شکايت میکند از اين که به وصال معشوق نرسیده است و شبها بسیار
غمگین است. به نظر او چراغ بزم، انديشة رخسار معشوق و تاريکی شب گیسوی عنبربار
اوست. دل او به ياد نرگس چشم دلبر بیمار است. فلک نیز از نالة شبگیر او بیدار مانده
است. از اين که قامتِ موزون معشوق را در گلزار نديده است، سرو گلشن در چشم آرزويش
چون خار است. خیال زلفِ دلبر در دلش چون شمع میسوزد. او میخواهد در گلزار باشد
که چهرۀ جمال معشوق را ببیند، ولی رفت و آمدِ اغیار و سگان کوی دلبر وی را ناراحت
میکنند:
٢١
سوادِ شب مرا گی سوی عنبربار بود ام شب
به يادِ نرگسِ چ شمت دلم بیمار بود ام شب
فلک از نالة شبگیرِ من بیدار بود ام شب
به چ شمِ آرزويم سروِ گل شن خار بود ام شب
فتیلِ شـمعِ ما از رشـتة زنّار بود امشـب
ز وصــفِ گلرخش فکرِ مرا گلزار بود امشـــب
ترا حاذق، ســگان کوی دلبر بار بود امشــب
چراغِ بزمِ ما اندي شة رخ سار بود ام شب
ز گردن شــمعِ کافوری ســرِ بالینِ وی افروزی
نمیيابم اثر در چشــمِ خوابآلود طالع را
ند يدم قا متِ موزونِ تو ديروز در گلزار
خ یال زلفِ تو در دل بســوزد روغن زيرا
صــريرِ کلکِ تر شــد در کفم آوازۀ بلبل
خدارا کو هنر داری که از آمد شـــدِ اغیار
١ .ابراهیم حقی
نام وی ابراهیم است. رزروم برگشت.
از سال ١٧٤٧ تا ١٧٥٥ م در ارزروم سکنی داشت و برخی از در سال ١٧0٣ م در
بخش حسن قلعة ارزروم به دنیا آمد. پدرش درويش عثمان و مادرش شريفه حنیفه خانم
او در شش سالگی بود که مادرش درگذشت و پدرش به روستای تلّو مربوط به ٢٢ است.
شهر سیئیرت رفت و به شیخ اسماعیل فقیراهلل از شیوخ نقشبنديه دست ارادت داد.

٢١ ـ نسخة خطی به شمارۀ ٢٧٣ ASL کتابخانة دانشگاه آتاترک ارزروم، گ. ٥ آ ؛ حسین گفتا، ارزروم لی شاعر
حاذق، ص ١12.
٢٢ ـ ابراهیم حقی، معرفت نامه )ناشر قريمی يوسف ضیا(، استانبول ١٣٣0 ،ص ٥١٣-٥٢٣؛ محمد نائل طومان،
تحفة نائلی، ج ١ ،ص ٢0٧( 2٤1)؛ ارضروملی ابراهیم حقی، ديوان )به سعی و اهتمام نعمان کولکچی و تورغوت قره
بگ(، ارزروم ١11٧ م، ص. ١٣-٢2؛ مصطفی چغريجی، »ابراهیم حقی ارزرومی«، ترکیه ديانت وقفی اسالم
آنسیکلوپديسی، استانبول ٢000 ،ج ٢١ ،ص ٣0٥-٣١١.
[Erzurumlu İbrahim Hakkı, Divan (haz. Numan Külekçi ve Turgut Karabey);
Mustafa Çağrıcı, “İbrahim Hakkı Erzurumî”, DİA]
 شاعران فارسی سرای و فارسی نويس ارزرومی
227
ابراهیم حقی تحصیالت مقدماتی را در ارزروم به پايان برد و در نه سالگی نزد پدر به
روستای تلّو رفت و در آنجا به حلقة مريدان شیخ اسماعیل پیوست. در ١٧٢0 م پدرش
نیز درگذشت و او به ارزروم بازگشت و نزد مدرّس حاذق محمد، شاعر و مفتی ارزروم،
زبان فارسی و عربی آموخت.
در ١٧٢2 م بار ديگر به تلّو رفت و هفت سال در آنجا در خدمت شیخ فقیراهلل بسر
برد. او وقتی که شیخ در ١٧٣٥ م درگذشت، بارديگر به ارزروم بازگشت و در مسجد حبیب
افندی وظیفة امامت را بر عهده گرفت.
ابراهیم حقی سه بار حج گزارد )١٧٣2 ،١٧٦٣ و ١٧٦2 م(. در ١٧٤٧ م به استانبول
رفت و با سلطان محمود اول پادشاه عثمانی ديدار کرد و از طرف سلطان به زاويه داری
وقف عبدالرحمان غازی در ارزروم منصوب شد. او بعالوه در کتابخانه های استانبول به
مطالعه مشغول شد و بعد به ا
آثار خود را در آنجا نوشت و به تدريس پرداخت. در ١٧٥٥ م بار ديگر به استانبول
رفت و از طرف سلطان مصطفی سوم به همان وظیفة زاويهداری وقف عبدالرحمان غازی
منصوب شد.
در سال ١٧٦٣ م به تلّو رفت و در آنجا با فاطمه عزيزه خانم دختر عبدالقادر، پسر
بزرگ شیخ اسماعیل ازدواج کرد. ابراهیم حقی قبل از ازدواج با اين همسرش با خانمهايی
به نام فردوس، فاطمه، بلقیس و زلیخا هم ازدواج کرده بود.
حقی پس از وفات شیخ اسماعیل فقیراهلل جانشین وی شد و هم در روستای تلّو و هم
در ارزروم تا پايان عمر به ارشاد مردم پرداخت.
در سال ١٧٧١ م با پسر خود فهیم، چهارمین و آخرين بار به تلّو رفت و در ٢٢ ژانويه
١٧20 م در تلّو درگذشت. در گورستان شیخ اسماعیل به خاک سپرده شد.
ابراهیم حقی با هیئت و جامعه شناسی، رياضیات، پزشکی، اخالقیات و فرهنگ اسالمی
آشنايی داشت؛ به سه زبان ترکی، عربی و فارسی شعر سروده و بعالوه به همین زبانها
کتابها نیز نوشته است. او » حقی« يا » فقیری« تخلّص کرده است.
حقی با ادبیات ترکی، عربی و فارسی آشناست؛ بسیاری از آثار منظوم و منثور ترکی،
عربی و فارسی را خوانده، مطالعه کرده و کتابهای گلچینی از آنها ترتیب داده است.
 PROF. DR. VEYİS DEĞİRMENÇAY
228
حقی پنج کتاب بنام الهی نامه، معرفت نامه، عرفانیه، انسانیه و مجموعة المعانی و ده
رساله بنام تحفة الکرام، نخبة الکالم، مشارق الیوح، سفینة نوح، کنزالفتوح، دفینة الروح،
که همة اين رساله ها خالصه ٢٣ روح الشروح، الفت االنام، عروۀ االسالم و هیئت االسالم دارد
ای از پنج کتاب اول است.
١ )الهی نامه )ديوان اشعار ترکی(: مشتمل بر قصايد، غزلیات، قطعات، رباعیات،
مثنويات، مسمط، مربع، مخمس، مسدس، مستزاد، نظم و مفردات است. درآن غیر از اشعار
ترکی، اشعار عربی و فارسی هم وجود دارد.
٢ )معرفت نامه: معروفترين کتاب اوست که با استفاده از ٤00 کتاب مختلف به زبان
ترکی تألیف کرده است. پنج فصل دارد: يک مقدمه، سه فن و يک خاتمه.
٣ )عرفانیه: شرح و توضیحی است از حديث رسول اکرم )ص( » من عرف نفسه فقد
عرف ربه« که منتخباتی از ٥1 آثار منثور است. سه فصل دارد؛ اول عربی، دوم فارسی و
سوم ترکی است. همة فصلها در همین بحث است.
٤ )مجموعة االنسانیة: مجموعة سرودههايی است به عربی، فارسی و ترکی است و
گزيدۀ ١٦0 کتاب است.
٥ )مجموعة المعانی: منتخباتی از متنهای منثور و منظوم عربی،
فارسی و ترکی در موضوع توکل، تفويض و رضاست که منتخباتی ٦٥ کتاب يا رساله
است.
حقی گذشته از اين آثار کتابی بنام لبّ الکتب ٧ جلدی نیز دارد که در لیست کتابهايی
که خود نوشته وجود ندارد. اين هم منتخباتی از اشعار عربی، فارسی و ترکی است که از ١٥0
کتاب عربی، فارسی و ترکی گرفته شده است. تنها جلد پنجمش منثور است و آن هم
٢٤ منتخباتی از رسالههای منثوری به همین سه زبان است.
الهی نامه، معرفت نامه و چند رسالهاش در ترکیه چند بار چاب شده است.

٢٣ ـ ابراهیم حقی، مجموعة االنسانیة فی معرفة الربانیة، نسخة خطی به شمارۀ ٤ در سالن سیف الدين اوزاگه، کتابخانه
دانشگاه آتاترک، گ. ٣٣٧ ب - ٣٣2 آ.
[Atatürk Üniversitesi Kütüphanesi, Seyfeddin Özege Salonu]
٢٤ ـ ابراهیم حقی، لبّ الکتب، نسخة خطی به شمارۀ ١٣٢ SA سالن سیف الدين اوزاگه، کتابخانه دانشگاه آتاترک.
 شاعران فارسی سرای و فارسی نويس ارزرومی
229
٢٥ حقی به فارسی يک غزل دربارۀ توحید، يک مثنوی دربارۀ اصول طريقت نقشبنديه،
همة اشعار فارسی ٢٦ دو مثنوی ديگر در موضوع حیرت و تسلیم و يک بیت دربارۀ قضا و قدر دارد.
او ساده و روانست و از نظر معنی و آهنگ متوسّط است.
غزل حقی در بحر رمل مثمن محذوف است. او در اين غزل میگويد که همة موجودات
جزئی از حق تعالی هستند؛ آفريدگار و آفريده شدگان همه يک هستند. موجود يک است و
آن خداوند مطلق است. غیراز خدا چیزی يا کسی نیست؛ همه اوست. در همة اشیا اسرار و
انوار خدا وجود دارد. هر چیزی که از شش جهت بنمايد، يک آيینه است و وجهِ رحمان اندر
اوست. قائل اوست، سامع اوست، ناظر و منظور هم اوست. نشر و حشر، صراط و مالک، جنت
و دوزخ، عرش و فرش، حور و غلمان اندر اوست. مظهر خدا تام است ولی آدمی بايد که اين را
بداند.
و غزل، سه مثنوی و يک بیت فارسی حقی:
هرچه می بینی به چشــمان ســرِّ ســبحان اندروســت
هرچه گوشـــت بشـــنود دان مغزِ قرآن اندروســـت
هر چه را با چشـــمِ حادن بنگری حادن شـــود
بنگرش با چشـــمِ حق دان نور يزدان ا ندروســـت
هین به عبرت بین هرآن چه از شــش جهت بنمايدت
جمله يک آيینه اســـت آن وجهِ رحمان اندروســـت
م ن گر انـدر ک ثرتِ ا مواج کـآن دريـا ي کیســــت
بین تو هر موجی خرامان بحرِ يکســـان اندروســـت
وحـدت انـدر کثرت و کثرت بـه وحـدت يـافتن

٢٥ ـ ديوان ابراهیم حقی ارضرومی، دار الطباعه آمره، استانبول ١٢٦٣ ،ص ٢١٢؛ ارضروملی ابراهیم حقی، ديوان
)به سعی و اهتمام نعمان کولکچی و تورغوت قره بگ(، ص ٥٣٧-٥٣2 ؛ ابراهیم حقی، نفی الوجود، نسخة خطی به
شمارۀ ١٢ در سالن سیف الدين اوزاگه، کتابخانه دانشگاه آتاترک، گ. ١ آ.
٢٦ ـ ابراهیم حقی، مجموعة االنسانیة فی معرفة الربانیة، نسخة خطی به شمارۀ ٤ سالن سیف الدين اوز اگه،
کتابخانه دانشگاه آتاترک، گ. ٣٣٧ آ .
 PROF. DR. VEYİS DEĞİRMENÇAY
230
هســت اين علمی که جمعًا علم و عرفان اندروســت
اوســـت قا ئل اوســـت ســـامع ناظر و منظور هم
هرچه هســت ارواح و اعیان بین که جانان اندروســـت
مظهرِ تـامش ولی بی شــــک وجودِ آدمیســــت
عینِ ذاتش هم صـــفاتش با همه شـــان اندروســـت
نشـــر و حشـــر و هم صـــراط و مالک و دوزخ عذاب
عرش و فرش و جن ّت و جان حور و غلمان اندروســـت
تو مپنـدار اين بـدن ملـکِ فقیری هســــت و بس
شـــد دلش ويرانه ای کآن گنج پنهان اندروســـت
***
جذب ســررشــته تا به ديدارســت
نفیِ خـاطر حضـــور حق بـدوام
ذ کر دل بـا توج ّ هش بـه ودود
ترکِ صـــورت ع مل به عزمِ ق َدم
ترکِ هر بد عت اق تدا به ســـُ نن
صــورتش کردنســت نقشِ ضــمیر
نقشـــب ندی طريق د لدارســــت
قل ّتِ ا کل و شـــرب و نوم و کالم
بـذل موجود و نفی و محوِ وجود
هوش در دم نظر بـه پیش قِـدم
خلوت انـدر مال ســـفر بـه وطن
ربطِ قلبســــت حقّی انـدر پیر
***
فــاعــالتــن فــاعــالتــن فــاعــالتــن فــاعــلــن
در دل و جـان جـای حیرت از همـه اعال بکن
زيرکی ظنّ اســت و حیرت هم نظر هم وصــلت اســت
الجرم در جان عارف حیرت اولی خصـــلتســـت
اعظم اســـ باب حیرت جوع باشـــد هم ســـهر
 شاعران فارسی سرای و فارسی نويس ارزرومی
231
پس به نســـیان نفیِ خاطر نفی خود جو اين گهر
***
ساکن شو اندر قب ضة قدرت مباش ای دل مريد
او را بدان هر قول و ف عل اهللُ يَف علُ م َا يُر يد
چون اختیار فعل و ترک او را ســت تو آماده شــو
ترکِ مرادِ خويش کن وز فکرهـا آزاده شـــو
***
به اذنش منوط ست هر خیر و شر بدين معنی اســت آن قضــا و قدر
3 .ذهنی
نام وی مصطفی است و از اهل ارزروم است. دربارۀ زندگی او اطالعات زيادی در دست
نیست. او در قرن هجدهم میالدی زندگی کرده و در سالهای ١٧1٤-١٧1٧ م وفات يافته
٢٧ است.
ذهنی يک ديوان ترکی دارد که مشتمل بر ١1 قصیده، ١٣ قطعه، ٢ ترکیب بند، ٢
مسدّس، ٥ تخمیس، ٤ مثنوی، ٣٢٧ غزل و ١ مستزاد است. در آن يک قصیدۀ عربی و
هم وجود دارد. همة اشعار در وزن عروض سروده شده است. شعرها ٢2 يک غزل فارسی
دربارۀ شهر ارزروم و تاريخ ترکی عثمانی اهمیت فراوانی دارد. اين اثر به کوشش محسن
ماجد به چاپ رسیده است.
ذهنی در اشعارش شعرای ارزرومی چون نفعی، حاذق و ابراهیم حقی را مدح کرده و
اشعار آنها را جواب گفته است.
غزل فارسی وی در بحر رمل مثمن محذوف است و از نظر معنی و آهنگ متوسّط
است. شاعر در اين غزل شکايت می کند از اينکه کسی به نزد وی نمیآيد، او تنهاست و

٢٧ ـ محسن ماجد، ارزروملی ذهنی ديوانی، آنکارا ٢00١ م، ص ٣-٢0.
[Muhsin Macit, Erzurumlu Zihni Divanı]
٢2 ـ محسن ماجد، ارزروملی ذهنی ديوانی، ص ٣0٢.
 PROF. DR. VEYİS DEĞİRMENÇAY
232
با قلمش زندگی می کند. غم دوست وی شده و شب و روز با اوست و به وی جلوه گری
میکند:
زان ســبب نزديک پیکان بختیاری میکند
روز و شــب او با دل من شــیوه کاری میکند
از مغیالن حوادن زخمداری میکنـد
چرخ اگر احســان کند با اضــطراری میکند
من نخواهم دل به شــوقش ذکرِ باری میکند
خامة ما طبعِ ما را غمگســـاری میکند
با دلِ من کس نمیکردد ظرا فت همچو غم
گر نبودی نقشِ لوحِ دل خ یال يارِ من
فرقِ ما را يک شــده تاج و کالهِ کهنه ]ای[
کس نیـايـد بر منِ بیچـاره ذهنی از بُرود
٢ .سراجی
نام وی عثمان سراج الدين است. از اهل ارزروم است. در قرن نوزدهم میالدی در سلطنت
سلطان عبدالمجید و در سلطنت سلطان عبدالحمید عثمانی زندگی کرده است. نام پدرش
علی و نام مادرش فاطمه است. در اشعارش »سراجی« تخلّص کرده است. وی در سال ١٣0٥
)١22٧ -١222 )زنده بود. سراجی دو کتاب دارد؛ يکی به نام خیال بال که مشتمل بر مولد
)زندگی نامة حضرت پیغمبر(، مناجات، نعت، دعا و معراجیه است و ديگری بنام مجموعة
خیال بال که مشتمل بر غزل، قطعه، مخمس، ترکیب بند و مادۀ تاريخ است. وی به ترکی،
٢1 عربی و فارسی شعر سروده است.
شعر فارسی سراجی غزلی در بحر رمل مثمن محذوف است. اين غزل از نظر معنی و
آهنگ ضعیف است. سراجی بر در دوست خود سر مینهد و از ناز او امان میطلبد؛ دوستش
در جواب وی میگويد که همه چیز از اوست؛ آه، فغان، ناله و فرياد؛ امان و ناز؛ زخم، سرتیز،
شمشیر و خنجر؛ رحم و شفقت، حرمت و رفعت؛ لطف و قهر، نعمت و نقمت؛ قتل، قاتل،
مقتول و منقول؛ امر و فرمان، میدان و لشکر؛ گل و بلبل؛ بوی؛ سنبل، نرگس، الله و عرعر؛
می، میخوار و ساقی؛ میکده، پیمانه و ساغر؛ خال، خطّ، زلف، کاکل، عارض و قامت؛ چشم،
ابرو، رخ، غبغب و لب احمر؛ مست، سکران و حیران؛ مطرب، چنگ، نای و عود؛ آدم و حوّا،

٢1 ـ ضیاءالدين فخری، )فنديق اوغلی( ارزروم شاعرلری، صنايع نفیسه مطبعه سی، استانبول ١1٢٧ ،ص ١0٤-١0٧
؛ عثمان سراج الدين ارضرومی، مجموعة خیال بال، استانبول ١٣0٥ ،ص ٣٤-٣٥ ؛ رمضان اکینجی، " عثمان سراج الدين
ارضرومی و مولد شريف او، دانشگاه جالل بايار، مجلة انستیتوی علوم اجتماعی، اکتوبر ٢0١١ ،ج 1 ،شماره ٢ ،ص ٢٦٢-
٢21؛ رمضان اکینجی، " معراجیة بنام خیال بال عثمان سراج الدين ارضرومی"، مجلة تحقیقات اجتماعی بین المللی، بهار
. ٦2٧-٦٥٦ ص، ٢٦ شماره، ٦ ج، ٢0١٣
[Osman Sirâceddin-i Erzurumî, Mecmûa-i Hayâl-i Bâl, Mahmud Bey Matbaası,
İstanbul 1305, s. 34-35; Ramazan Ekinci, “Erzurumlu Osman Sirâceddin ve
Mevlid-i Serifi”, CBÜ Sosyal Bilimler Enstitüsü Dergisi, Ekim 2011, C. 9, S. 2, s.
262-289; Ramazan Ekinci, “Erzurumlu Osman Sirâceddin’in Hayâl-i Bâl Adlı
Mi‘râciyesi”, Uluslararası Sosyal Araştırmalar Dergisi, Bahar 2013, C. 6, S. 26, s.
656-687.]
 شاعران فارسی سرای و فارسی نويس ارزرومی
233
زلیخا، يوسف و يعقوب؛ ام سبطین؛ حسن، حسّان، مدّاح و وصّاف؛ سیف حمزه و ذوالفقار
فاتح خیبر؛ انبیا و اولیا؛ دنیا و ما فیها؛ عشق رب، معشوق حق و مشتاق پیغمبر؛ شعر، شاعر
و ناطق سراجی )خود شاعر(؛ جان، جانان، عاشق و غیره همه چیز از او است.
ســـر نهـادم بر درش گفتم امـان از نـاز تو
گفـت مـا آه و امـان و نـاز و نـازک تر ازو
آه ازو افغـان ازو صــــد نـالـه و فريـاد ازو
زخم ازو ســرتیز ازو شــمشــیر ازو خنجر ازو
رحم ازو شـــف قت ازو حر مت ازو رف عت ازو
لطف و قهر و نع مت و نق مت چو خیر و شــر ازو
قتـل ازو قـاتـل ازو مقتول ازو منقول ازو
ا مر ازو فرمـان ازو میـدان ازو لشـــ کر ازو
گـل ازو بلبـل ازو ســـنبـل ازو فلفـل ازو
بــوی ازو نــرگــس ازو اللــه ازو عــرعــر ازو
خال و خطّ و زلف و کا کل عارض و قا مت ازو
چشـــم و ابرو رخ ازو غبغـب لـب احمر ازو
می ازو م ی خوار ازو ســــا قی ازو بـا قی ازو
میکـده پیمـانـه مینـا بـاده و ســــاغر ازو
مســـت ازو ســـکران ازو حیران ازو ري حان ازو
 PROF. DR. VEYİS DEĞİRMENÇAY
234
چ نگ ازو مطرب ازو چون نای و عود عنبر ازو
آدم و حوّا ز ل یخـا يوســـف و ي ع قوب ازو
ام ســـبطین کفن بر دوش در محشـــر ازو
حســـن ازو حســـ ّان ازو مدّاح ازو وصـــ ّاف ازو
ســـ یف ح مزه ذوا ل فقـار فـا تح خ ی بر ازو
انــبــیــا و اولــیــا دنــیــا و مــا فــیــهــا ازو
عشــق رب معشــوق حق مشــتاق پیغمبر ازو
شـــعر ازو شـــاعر ازو ناطق ســـراجی کم ازو
جان ازو جا نان ازو چون عاشـــق کمتر ازو
٣ .علمی
اسمش عبدالرّزاق علی است. در ١2٤٢ م در ارزروم به دنیا آمد. پدرش نقیب االشارف
٣0 ارزروم شیخ گدايی زاده محمد است.
عمو و استاد عمر نصوحی بیلمن است. نزد برادر بزرگش مدرّس محمد افندی و مدرّس
صوالکزاده احمد توفیق افندی درس خواند و اجازت گرفت و بعد به عنوان مدرّس در مدرسة
احمديه به تدريس پرداخت.
علمی در حلقة مريدان شیخ حقی پیوست و تا وفات شیخ در خدمت وی به سر برد. در
علم تفسیر عالم بود. تفسیر روح البیان را چند بار به دانشجويان تدريس کرد. بعد از وفات
پدرش نقیب االشراف ارزروم شد. در مساجد مختلف ارزروم به وعظ و نصیحت مشغول شد.
او در ١10٧ م در ارزروم درگذشت و در حضیرۀ اولوجامی به خاک سپرده شد.

٣0 ـ محمد نائل طومان، تحفة نائلی، ج ٢ ،ص. ٧1٦-٧1٧( ٢1٤٦)؛ عثمان حسین وصاف، سفینة اولیا )به سعی و
اهتمام محمد آققوش و علی يیلماز(، استانبول ٢00٦ م، ج ٢ ،ص ٢1٣-٢11.
 شاعران فارسی سرای و فارسی نويس ارزرومی
235
عبدالرّزاق علی اشعار ترکی و فارسی هم سروده و در آنها »علمی« تخلّص کرده است؛
ولی اشعار او غیر از يک غزل فارسی تا کنون به چاپ نرسیده و در کتابخانه ها نیز وجود
ندارد. آثار ديگر او رسالة حالل و حرام، مساوات عدد حروفات و منظومة نفوس سبعه است.
هیچ يک از اين آثار نیز چاپ نشده است.
چنان که گفته شد تنها يک غزل فارسی او در دست وجود دارد که آن هم در داخل
تخمیسی هست که برادرزاده اش عمر نصوحی بیلمن به غزل وی نوشته است. اين غزل
در بحر رمل مثمن محذوف است و از نظر معنی و آهنگ متوسّط است.
علمی در اين غزل از جانان و دوستهايش ياری میخواهد؛ چراکه در سینة او کوهی
از آتش وجود دارد و همیشه میسوزد. آتش عشق، جگر او را پخته و کباب کرده است. او
برای ديدن جمال گل روی جانان اسب میتازد؛ در زمین و آسمان میگردد؛ آخراالمر دنیا
را ترک گفته و کنج عزلت اختیار کرده است:
داغ دارد ســـی نة من ال لهوش جا نانِ ما
اين جگر را آتش عشــق پخ ته میکرد بنگر يد
رویِ يارِ من چو گل پیدا شــد از ســوی چمن
اســبِ همّت می-جهانیدم ازين میدان عشــق
مینیـامیزم جهـان بـازيچـة طفالن بود
دودِ آهِ من برآيـد از د هن يـاران مـا
ناگهان بویِ کباب آيد ازين ســـوزان ما
ع ندل یبآســـا برآ يد زا هدا ناالن ما
تا به اوجِ آســمان میتاخت اين جوالن ما
علمیا در کنجِ وحدت خوش بود ســیران ما
٤ .لطفی
نام وی محمد است و در سال ١2٦2 م در روستای کِندِغی مربوط به حسن قلعة ارزروم
٣١ به دنیا آمد. پدرش حسین افندی و مادرش خديجه خانم است.
تحصیالت مقدّماتی خود را نزد پدرش به پايان رساند و سپس در مدسه های ارزروم
درس خواند. در سال ١21١ م در مسجد سیواسلی وظیفة امامت را بر عهده گرفت. در
همین سال همراه پدرش به شهر بطلیس رفت و به شیخ نقشبنديه محمد کفروی دست

٣١ ـ صالح الدين قِیِیجی، »آلوارلی محمد لطفی افندی«، ترکیه ديانت وقفی اسالم آنسیکلوپديسی، استانبول
١121 ،ج ٢ ،ص ٥٥٢ ؛ خواجه محمد لطفی، خالصة الحقايق، به سعی حسین قوتلی و حسن مظلوم اوغلی و غیره،
استانبول ٢00٦ ،ص ٣-١١؛ ويس دگرمنچای، »آلوارلی لطفی افندی و فارسچه شعرلری«، نسیم شرق، مجلة مطالعات
ايرانشانی و زبان و ادبیات فارسی، شمارۀ اول، سال ١٣1٣ ،ارزروم، ص. ١٤٥-١١٦٣ .
[Selahattin Kıyıcı, “Alvarlı Muhammed Lutfi Efendi”, DİA]
 PROF. DR. VEYİS DEĞİRMENÇAY
236
ارادت داد و به عنوان جانشین و خلیفة شیخ خود به ارزروم بازگشت. ازاين پس در روستای
دينارقوم مربوط به حسن قلعة ارزروم وظیفة امامت را ادامه داد.
او وقتی که روسها در ١٢ فوريه ١1١٦ م ارزروم و حوالیش را محاصره کردند، به
روستای ياوی مربوط به ترجانِ ارزنجان رفت و در آنجا هم وظیفة امامت را بر عهده گرفت.
پس از آزادی شهر ارزروم در ١٢ مارس ١1١2 م به حسن قلعه بازگشت و به روستای آلوار
سکنی گزيد. از اين تاريخ به عنوانهای »آلوارلی محمد« و »آلوارلی امامی« و »اَفه
حضرتلری« معروف شد. او به عنوان شیخ نقشبندی- خالدی به ارشاد مردم پرداخت و در
١٢ مارس ١1٥٦ م درگذشت و در روستای آلوار به خاک سپرده شد.
لطفی عالوه بر زبان ترکی، زبانهای عربی و فارسی را نیز خیلی خوب میدانست و به
هر سه زبان شعر میسرود. او در اشعارش »لطفی« تخلّص کرده است. ديوان ترکی بنام
خالصة الحقايق دارد که شامل مثنويات، غزلیات، قطعات و مفردات است. او شعرهای خود
را در اوزان عروضی و هجايی سروده است.
لطفی به فارسی هفت غزل و دو بیت مثنوی )در داخل منظومة ترکی بنام سلسلة
الذهب( دارد. همة آنها در وزن عروض سروده شده و از نظر معنی، الفاظ و آهنگ سست و
ناقص است.
او در غزلهايش از عاشق، عارف، وحدت وجود، تزکیة نفس، معشوق حقیقی، بیالتفاتی
معشوق، غم و اندوه و حادثة کربال سخن میگويد؛ برای شهید کربال حضرت حسین
عزاداری میکند و به يزيد که مسبّب اين حادثه است نفرين میکند.
٣٢ و مطلع غزلهای لطفی و يک نمونه از آنها:
صــبح دم ديدم چو گلشــن کاکل گلبارِ دوســت خورشـید آسـا می نمايد ديده را ديدارِ دوسـت
***
جنّتِ فردوس چیســت در نظرم دارِ دوســت ديدۀ دلم قرار کرده شـــده يارِ دوســـت
***
من ترا هر چ ند گفتم دلبرا از من گذر میخواهم از جور تو باشــم همیشــه بر حذر
***

٣٢ ـ ويس دگرمنچای، »آلوارلی لطفی افندی و فارسچه شعرلری«، نسیم شرق، مجلة مطالعات ايرانشانی و زبان و
ادبیات فارسی، شمارۀ اول، سال ١٣1٣ ،ارزروم، ص ١٤1-١١٥1.
 شاعران فارسی سرای و فارسی نويس ارزرومی
237
نه ديده ديد ای دلدار چنین دردی که من دارم چنین درد کوثر جانســت نه درد درّ عدن دارم
***
ماه ما تم آ مد ای دل د يدۀ خو ن بار کن شــرحه شــرحه کن جگر را ســینه پر افکار کن
***
مرا شــد آفت جانســوز چها کرد آن کمان ابرو پريشـــانم نمی بی ند نمی د هد ا مان ابرو
***
درسِ درون عارفان هر دم بیان ديگرســـت
ســرمســتِ میِّ معنوی خواند ديوان ديگرســت
حیرت کرديـدۀ دل در راه آن ديگرســـت
بل بلِ جان دارد نوا در آشــ یان ديگرســـت
يابد ز درس مَن عَرف علمِ عیان ديگرست
در ديده های عاشــقان هر دم عیان ديگرســت
ای دل بگوشِ جان شــنو نغمة نای وحدتســت
شــاهد قدســی پر ده کش گرمی شــود ای نور دل
آن دم شــود ذوق و صــفا نورِ محبّت می رســد
لطفی که داند در جهان نکتة سرّ مَن عَرف
٥ .نصوحی
نام او عمر و نام خانوادگی اش بیلمن است. در سال ١22٣ م در روستای ساالسور
بعد از وفات ٣٣ ارزروم متولّد شد. پدرش حاجی احمد افندی و مادرش محیبه خاتون است.
پدرش زير نظر عموی خود عبدالرّزاق علمی که مدرس مدرسة احمديّة ارزروم و قائم مقام
نقیب االشراف بود، بزرگ شد. نزد عمويش و مُفتی شهر حسین نَارمانی درس خواند.
او بعد از آنکه هر دو استاد خود با فاصلة اندکی درگذشتند در ١102 م به استانبول
رفت و نزد شاکر توقادی مدرّس مدرسة فاتح درس خواند و از او اجازت گرفت. در ١1١٢
م گواهی نامة مدرّسی )درس عام( گرفت و همچنین در ١1١٣ م از مدرسة القضاۀ فارغ
التحصیل شد.

٣٣ ـ احمد سلیم بیلمن، عمر نصوحی بیلمن، حیاتی- اثرلری - آنیلر ، استانبول ١1٧٥ ،ص ١٣-1٦ ؛ وهبی وقاس
اوغلی، عثمانلی دن جمهوريته اسالم عالملری، استانبول ١12٧ ،ص ٧1-١١0؛ رحمی ياران، »بیلمن، عمر نصوحی«، ترکیه
ديانت وقفی اسالم آنسیکلوپديسی، استانبول ١11٢ ،ج ٦ ،ص ١٦٢-١٦٣؛ اورخان باشاران، »عمر نصوحی بیلمنِن نزهة
االرواح آدلی فارسچه ديوانچه سی«، ترک – اسالم دوشنجه تاريخنده ارزروم سیمپوزيومی، ارزروم ٢00٦( اين مقاله هنوز
چاپ نشده است(.
[Ahmed Selim Bilmen, Ömer Nasuhi Bilmen Hayatı-Eserleri-Anılar; Vehbi Vakkasoğlu,
Osmanlıdan Cumhuriyete İslâm Âlimleri; Rahmi Yaran “Bilmen, Ömer
Nasûhî”, DİA; Orhan Başaran, Ömer Nasuhî Bilmen’in Nüzhetü’l-ervâh Adlı
Farsça Divançesi”, Türk-İslam Düşünce Tarihinde Erzurum Sempozyumu]
 PROF. DR. VEYİS DEĞİRMENÇAY
238
وی عالوه بر تدريس فقه و کالم و حقوق مدنی، سمتهای فرهنگی ـ مذهبی مهمی
نیز داشت: در سال ١1١٢ م با سمت درس عام )مدرس( مدرسة بايزيد و در ١1١٣ م به
عنوان مالزم مسوّد )منشی( در فتوی خانة عالی برگمارده شد و بعد از يک سال همانجا
سرمالزم )سرمنشی( شد. در ١1١٥ م عضو هیئت تألیفیّه )در متون حقوقی( شد. سپس
در ١1١٦ م در مدرسة دارالخالفه به تدريس پرداخت. در ١1١٧ م مأمور ادارۀ شرعیّة
محکمة تمییز شد، ولی در ١1٢0 م بار ديگر به عضويت هیئت تألیفیّه درآمد. در ١1٢٢
م به عضويت مجلس تدقیقات شرعیّه انتقال يافت و در همان سال در پی بسته شدن اين
اداره، در مدرسة صحن به سمت مدرّس کالم به تدريس ادامه داد، لیکن اين مدرسه نیز
بعد از يک سال بسته شد. در ١1٢٦ م منشیِ مُفتیِ استانبول و در ١1٤٣ م مفتی استانبول
شد. در ١1٦0 م به رياست امور دينی رسید و هنوز يک سال نگذشته بود که در ١1٦١ م
بازنشسته شد. بیلمن در ١٧ اکتبر ١1٧١ م روز سه شنبه در استانبول درگذشت و در
آرامگاه مشهد سقزآغاجی در ادرنه قاپو به خاک سپرده شد.
او در مدّت طوالنی زندگی اداری خود به عنوان معلّم نیز خدمت میکرد. او در حدود
بیست سال معلّم درس اخالق و هممیهنی در دبیرستان دارالشفقه بود. بعالوه در مدرسة
امام - خطیب استانبول و مؤسسة عالی اسالم )دانشکدۀ الهیات( درسهای اصول فقه و
کالم را نیز تدريس کرد.
بیلمن از زمانی که مفتی استانبول شد تا هنگام مرگش از لحاظ صالحیت علمی و
اخالقی، مورد اعتماد مردم مسلمان ترکیه بود؛ او در امور دينی بیمسامحه بود؛ چنانکه
در ١1٦0 م در پاسخ کسانی که در ترکیه قصد اصالحات دينی داشتند، چنین اظهار
داشت: »دينی که فرسوده نمیشود، آيا اصالحات الزم دارد؟«.
بیلمن در اوان جوانی که در ارزروم بسر برد، عالوه بر ادبیات ترکی به ادبیات های
عربی و فارسی هم عالقة بسیار داشت. در اين شهر بعضی آثار ادبی تألیف کرد که از اين
قرار است: ديوانچة فارسی نزهة االرواح، قراضة ادبیه، بکارۀ االثمار، بیر ايکی )يک دو(
آتشین ورق و کتاب داستانی به نام دو شکوفة تعشّق.
او در استانبول نیز تا آخر عمر به فعالیتهای علمی ادامه داد و بیشتر عمر خود را
صرف تألیف کرد و آثار بسیاری در علوم اسالمی بر جا گذاشت که از اين قرار است: قاموس
حقوق اسالمیّه و اصطالحات فقهیّه )2 ج(؛ بیوک اسالم علم حالی )کتاب بزرگ شرعیّات
 شاعران فارسی سرای و فارسی نويس ارزرومی
239
در اسالم(؛ قرآن کريمن ترکچه مآل عالیسی و تفسیری )مآل عالی و تفسیر ترکی قرآن
کريم، 2 ج(؛ بیوک تفسیر تاريخی )کتاب بزرگ تاريخ تفسیر، ٢ ج(؛ قرآن کريم دن درسلر
و اوگوتلر )درسها و پندهايی از قرآن کريم(؛ سورۀ فتحن ترکچه تفسیری و اعتالی اسالم
و استانبول تاريخی )تفسیر ترکی سورۀ فتح و تاريخچة اعتالی اسالم و استانبول(؛ حکمت
غنچه لری )غنچه های حکمت: مشتمل بر ترجمه و شرح پانصد حديث(؛ مُوضّح علم کالم؛
ملخّص علم توحید عقايد اسالمیه؛ يوکسک اسالم اخالقی )اخالق واالی اسالمی(؛ دينی
بیلگیلر )تعلیمات دينی(. همة اين آثار در استانبول يا آنکارا به چاپ رسیده است. بیلمن
گذشته از اين آثار مقاله هايی هم نوشته است که در مجلّه های بیان الحق، صراط مستقیم
و سبیل الرّشاد به چاپ رسیده است.
او عالوه بر تدريس فقه و کالم و حقوق مدنی - چنانکه باال گفته شد – سمتهای
فرهنگی - مذهبی مهمی نیز داشت. او معلّم، مدرّس، فقیه و نويسنده بود و عالوه بر ترکی،
زبانهای عربی و فارسی را نیز خیلی خوب میدانست و به هر سه زبان شعر میگفت. در
آثارش بیتهای بسیاری از شعرای معروف ادبیات ايران چون سنائی، عطار، مولوی، نظامی،
سعدی، حافظ، علیشیر نوائی، جامی، فیضی هندی و صائب تبريزی را اقتباس کرده است.
زمانی نیز به آموختن زبان فرانسه عالقهمند شد و آن را در حدّ ترجمه کردن فراگرفت.
بیلمن که در مدرسة بحر سیاه به عنوان معلّم فارسی به تدريس هم میپرداخت،
آموختن اين زبان را بسیار مهم دانسته و دانشآموزان را به فراگیری زبانهای فارسی و
عربی تشويق کرده است. در رابطه با اين موضوع چنین میگويد:
Ya lügat-i fürs ne pâkîzedir
Kubbe-i irfâna bir âvîzedir
Nutkumuza başka tarâvet verir
Fikrimize haylice vüs’at verir
Etmek için bizdeki âsârı derk
Bu güzelim dilleri bilmek gerek
Bunları tahsîle şitâb etmeli
Vahdet-i İslâma taraf gitmeli.
يا لغات فارسی چه پاکیزه است
 PROF. DR. VEYİS DEĞİRMENÇAY
240
قبّة عرفان را چلچراغیست
به خطاب ما طراوتی ديگر دهد
به فکر ما خیلی وسعت دهد
برای فهمیدن آثارِ ما
بايد اين زبانهای مهم را آموخت
بايد به تحصیل اينها شتاب کرد
بايد به طرفِ وحدتِ اسالم رفت
ديوانچة فارسی نزهة االرواح:
بیلمن » نصوحی« تخلّص می کرد. او ديوانچة فارسی خود را هنوز بیست ساله بود که در
سال ١10٣ در ارزروم نوشته و در اواخر عمر اين اثر را که ثمرۀ جوانی به گفتة خود » زادۀ
صباوت« بود به نام » نزهة االرواح فارسی ديوانچه و ترجمه سی« به چاپ رساند )استانبول
.)١1٦2
ديوانچة فارسی مشتمل بر ١ توحید، ١ نعت، ٣ تخمیس، ٤١ غزل و ٣ مفردات است. يکی
از اين غزلها عربی و دو تای ديگر ملمع به عربی- فارسی است. همة اشعار از طرف خود شاعر
به ترکی برگردانده شده است. غیر از اينها، سه منظومة ترکی متشکل از يک غزل و دو مثنوی
به نام »عالوه« در پايان کتاب ضمیمه شده است.
اين ٣٤ بیلمن برای غزلهای حافظ، جامی و عمويش علمی افندی تخمیسها سروده است.
بند اول تخمیس غزل حافظ:
از شــــیـوۀ تـقـديـر ازل دور ديـارم در راه طلـب میگـذرد لیـل و نهـارم
از ديـده بـه اوراق جهـان ژالـه نثـارم گر دســـت دهد خاک کف پای نگارم
بر لوح بصـــر خط غبـاری ب نگـارم
و اين بند اول تخمیس غزل جامی:
انـوار تـجـلـی مـاء و طـیـنـت وا ل ن جم قســـم بخـال ز ينـت
والشـــ مس و جود نـاز ن ینـت ای واضـــح والضـــحی جبِینـت

٣٤ ـ عمر نصوحی بیلمن، نزهة االرواح فارسی ديوانچه و ترجمه سی، آستانبول ١1٦2 ،ص 1-١٣.
[Ömer Nasuhi Bilmen, Nüzhetü’l-ervah, Fârsî Dîvânçe ve Tercümesi]
 شاعران فارسی سرای و فارسی نويس ارزرومی
241
والـلـیـل نـقـاب عـنـبـريـنـت
و اين بند اول تخمیس غزل علمی افندی:
گريـد ابر نوبهـار از ديـدۀ گريـان مـا میدمد از اشـــک دل گلغنچة بســـتان ما
ســوختم از برق فرقت اين بود برهان ما داغ دارد ســـی نة من ال لهوش جا نانِ ما
دودِ آهِ مـن بـرآيـد از دهـن يـارانِ مـا
.
بیلمن در اشعارش دربارۀ توحید باری تعالی، نعت و محبّت رسول اکرم )ص(، تصوير
بهار، عشق الهی، معشوق، فراق، آتش هجران، فانی بودن دنیا، ذکر باز کنندۀ درِ رحمت
»ال اله اال اهلل«، پند و موعظه، مجاهده با نفس اماره، راه نجات از اين عالم و غیره سخن
می گويد.
وی بر شعر و شاعری خويش می بالد و اشعار خود را به اشجار بهشتی و درّ ناسُفته و
٣٥ خود را به خزانة گوهر تشبیه می کند:
هر مصــرعت نصــوحی يک نو نهال جنّت اشـــ عار دل پذيرت ســـرلو حة ل طا فت
***
گنج اشــعارســت نصــوحی طبع گوهر پرورت دلربای شـــاعرانســـت پرصـــفا گفتار تو
نکتة قابل ذکر اين است که ديوانچة فارسی بیلمن اولین اثر وی می باشد و سرودن
يک اثر منظوم به زبان فارسی توسّط يک جوان بیست سالة ترک زبان حائز اهمّیت است.
٣٦ و دو نمونه از غزلهای بیلمن:

٣٥ ـ عمر نصوحی بیلمن، نزهة االرواح فارسی ديوانچه و ترجمه سی، ص ١1 ،٤0.
٣٦ ـ عمر نصوحی بیلمن، نزهة االرواح فارسی ديوانچه و ترجمه سی، ص ٣١ ،٣٥.
 PROF. DR. VEYİS DEĞİRMENÇAY
242
مرغِ شــمع از نار يابد، بلبل از گلزار حظ
از ن هال غن جه و از نک هتِ از هار حظ
خســتگان را می شــود از مرهمت هموار حظ
شـاعران يابند ولی از نسـخة اشـعار حظ
عاشــقان دارند ولی از وصــلتِ ديدار حظ
دلبران از ناز دارند، عاشـــقان از زار حظ
هر طبیعت را شــود در گیتی از يک کار حظ
يابد اندر گلشـــنِ عالم مشـــامِ اهل دل
بر منِ بی چاره دل را يک دوا کن ای طب یب
می شــود ار باب ثروت مُبتهج از ســیم و زر
طوطی از شــکّر بگیرد، ع ندل یب از گل عذار
مشــکلســت کردن نصــوحی با جوانان اتّفاق
***
نقد جان را که کند در رهِ عشــقت امســاک
وی شـــهِ يثرب و بط حا، مه تابِ لوالک
د يده اشـــک بار و دلم زار، وجودم غم ناک
می زنم ناله، بســوزم همه در خاکِ هالک
ای شـــهنشــــاهِ کرم، زيورِ اوجِ افالک
بر نصــوحی نشــود غیرِ درت ملجة پاک
انّ فی عشــقک بالشــّ وق ذَوِی الرّوح فداک
ای رســـول ثقلین ای گهرِ عرشِ برين
چه کنم بر که روم من چه بگويم ز فراق
بر گلســـتـان تو راهِ طلبم گر نرســــد
لطف کن، دور مکن از نظرِ عـاطفتم
مرحمـت کن بـه من، ای نیّرِ افقِ حرمین

Konular